تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

بین پرواز و پرواز و عشق اوج...

تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

بین پرواز و پرواز و عشق اوج...

تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

خط خطی کردن مثل یک نقطه سر خط آرامش بخش است،‌ و دیگر هیچ...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

روشن فکر؟

چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۲ ق.ظ

نیاز نیست منو تحمل کنی عزیزم! :)

یه کار میکنن اعصابت بعدش تو سعی میکنی 4 نفر میان آرومت میکنن خوب برخورد کنی! خوشحال باشی! خوشحالـــــــه خوشحال! حرفای اونارو یکم قبول کنی و فک کنی میخواستن خوشحالت کنن!

بعدش اوکی میشه! بعد میان یه چیزی مینویسن کل فلسفیات و ذهنیت رو چرت و پوچ و خراب میکنن!

نمیدونم بقیه چی میدونن که من نمیدونم ولی اینو میدونم که من ضعیف نیستم که حرفم رو نزنم!

انقدر ضعیف باشن، انقدر کوچیک باشن که وقتی خوبشون رو میخوای حالا به هر صورت، تو کوچیک تری هر جور که هستی، ادعای روشن فکریشون بشه و شعار اینو بدن که حرف همرو بشنوید و حرف بزنید و بعد خودشون حرف نزنن!

ادبیات تو قلم نیست تو سخن هست دوست گرامی!

شما ادبیاته قلمت رو بالا نبر، ادبیات فکرت رو بالا ببر!

از اونایی که ادای روشن فکرا رو در میارن متنفرم!

از اونایی که حرف میزنن و عملش نمیکنن هم متنفرم!

پروین اعتصامی توی این مناظره زیبا می سرایه : 

 

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت        مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی        گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم        گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم        گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب        گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان        گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم        گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه        گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی        گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را        گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست


پ.ن: مناظره پروین در وصف حال بنده و این موارد نبوده اما خب به حال الآن هم میخورد!

من نمیتونم تو زندگیم افراد پوچ رو نگه دارم!
نمیدونم واقعا چرا اینجوری شدن؟ ولی من زودتر از اینا خودم باید این کار رو میکردم و نمیزاشتم کسی بهم توهینی بکنه!
نمیدونم! شایدم با من نبوده!
شایدم سوء تفاهمه!
ولی اگه سوء تفاهم نیست این فیدبکشه!
نمیدونم چرا اینجوری شد! ولی میدونم یه سری آدم بد هم دور و بر خودم دارم!
آرامش... هــــــه... خدایا مرسی که تا اینجا خیلی چیزا یادم دادی...
من که اشتباه های خودمو قبول دارم، هم حسود، هم دروغ گو، هم حرمت شکن، هم حقیر، هم کوته نظر، هم کینه ورز و هم بی وجدان :)
ولی کاش یک بار هم من میشستم کارایی که ناراحتم کردن و ریختم تو خودم و سر یه بدبختی به اسم آقای میم خراب کردم رو مینوشتم! مهم نیست! خب البته من اونارو واسه خودم انبار نکردم، خالیشون کردم! با ذهن آروم و با فکر آروم و با خیال آروم رابطه داشتم! حتی شاید الآنم فکر نکنم بهشون... ولی این یکی خیلی نالوطی بازیه! سعدی قشنگ میگه در این مورد : 
من از بیگانگان هرگز ننالم          که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد!
یه حدیث میخوام نقل کنم از مولای متقیان امیرالمومنین (ع) "التَّوبةُ تُطهِّرُ القُلوبَ وتَغسِلُ الذُّنوبَ" - توبه دلها را پاک می کند و گناهان را می شوید.
من که اگر اشتباهاتی کردم طلب عفو و آمرزش از خدا دارم و عاجزانه طلب هدایت میکنم ازش «اهْدِنَا الصرَط الْمُستَقِیمَ» .
نمیدونم شاید کسی این وسطا دو به هم زنی کرده یا اینا واسه ی من مهم نیست...

اگر مقبول بود، به رد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود، به قبول خلق مقبول نگردد.


شب بخیر ( با اعصاب داغون )
امیر 


پ.ن: من هیچوقت نخواستم از قصد " هم حسود، هم دروغ گو، هم حرمت شکن، هم حقیر، هم کوته نظر، هم کینه ورز و هم بی وجدان" همه ی این هم ها باشم و اگه بودم هم از خودم و هم از اون کسایی که اذیت شدن و هم از خدای خودم طلب عفو و بخشش دارم!
  • امیــ ـر هَسـ ـتم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی