تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

بین پرواز و پرواز و عشق اوج...

تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

بین پرواز و پرواز و عشق اوج...

تصورات آبگوشتیــــِه یک جنازه

خط خطی کردن مثل یک نقطه سر خط آرامش بخش است،‌ و دیگر هیچ...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۹ مطلب با موضوع «دست نویس ها» ثبت شده است

حرکت آخر...

تموم شد امشب اون کار! دیگه پای کامپیوتر نخواهم نشست تا یه چند وقتی! 

نمیخوام خیلی چیزارو ببینم! بعد از این که این ویدیو رو درست کردم و دارم میفرستم واسه صاحبش... صبح پستش میکنم!

خدا کنه بعدا که برگشتم خوشحال باشم...

شما هم اگه کسی اینجا اومد واسم دعا کنه!

مخلصم

امیر

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

نیاز نیست منو تحمل کنی عزیزم! :)

یه کار میکنن اعصابت بعدش تو سعی میکنی 4 نفر میان آرومت میکنن خوب برخورد کنی! خوشحال باشی! خوشحالـــــــه خوشحال! حرفای اونارو یکم قبول کنی و فک کنی میخواستن خوشحالت کنن!

بعدش اوکی میشه! بعد میان یه چیزی مینویسن کل فلسفیات و ذهنیت رو چرت و پوچ و خراب میکنن!

نمیدونم بقیه چی میدونن که من نمیدونم ولی اینو میدونم که من ضعیف نیستم که حرفم رو نزنم!

انقدر ضعیف باشن، انقدر کوچیک باشن که وقتی خوبشون رو میخوای حالا به هر صورت، تو کوچیک تری هر جور که هستی، ادعای روشن فکریشون بشه و شعار اینو بدن که حرف همرو بشنوید و حرف بزنید و بعد خودشون حرف نزنن!

ادبیات تو قلم نیست تو سخن هست دوست گرامی!

شما ادبیاته قلمت رو بالا نبر، ادبیات فکرت رو بالا ببر!

از اونایی که ادای روشن فکرا رو در میارن متنفرم!

از اونایی که حرف میزنن و عملش نمیکنن هم متنفرم!

پروین اعتصامی توی این مناظره زیبا می سرایه : 

 

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت        مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی        گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم        گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم        گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب        گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان        گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم        گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه        گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی        گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را        گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست


پ.ن: مناظره پروین در وصف حال بنده و این موارد نبوده اما خب به حال الآن هم میخورد!

من نمیتونم تو زندگیم افراد پوچ رو نگه دارم!
نمیدونم واقعا چرا اینجوری شدن؟ ولی من زودتر از اینا خودم باید این کار رو میکردم و نمیزاشتم کسی بهم توهینی بکنه!
نمیدونم! شایدم با من نبوده!
شایدم سوء تفاهمه!
ولی اگه سوء تفاهم نیست این فیدبکشه!
نمیدونم چرا اینجوری شد! ولی میدونم یه سری آدم بد هم دور و بر خودم دارم!
آرامش... هــــــه... خدایا مرسی که تا اینجا خیلی چیزا یادم دادی...
من که اشتباه های خودمو قبول دارم، هم حسود، هم دروغ گو، هم حرمت شکن، هم حقیر، هم کوته نظر، هم کینه ورز و هم بی وجدان :)
ولی کاش یک بار هم من میشستم کارایی که ناراحتم کردن و ریختم تو خودم و سر یه بدبختی به اسم آقای میم خراب کردم رو مینوشتم! مهم نیست! خب البته من اونارو واسه خودم انبار نکردم، خالیشون کردم! با ذهن آروم و با فکر آروم و با خیال آروم رابطه داشتم! حتی شاید الآنم فکر نکنم بهشون... ولی این یکی خیلی نالوطی بازیه! سعدی قشنگ میگه در این مورد : 
من از بیگانگان هرگز ننالم          که با من هر چه کرد، آن آشنا کرد!
یه حدیث میخوام نقل کنم از مولای متقیان امیرالمومنین (ع) "التَّوبةُ تُطهِّرُ القُلوبَ وتَغسِلُ الذُّنوبَ" - توبه دلها را پاک می کند و گناهان را می شوید.
من که اگر اشتباهاتی کردم طلب عفو و آمرزش از خدا دارم و عاجزانه طلب هدایت میکنم ازش «اهْدِنَا الصرَط الْمُستَقِیمَ» .
نمیدونم شاید کسی این وسطا دو به هم زنی کرده یا اینا واسه ی من مهم نیست...

اگر مقبول بود، به رد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود، به قبول خلق مقبول نگردد.


شب بخیر ( با اعصاب داغون )
امیر 


پ.ن: من هیچوقت نخواستم از قصد " هم حسود، هم دروغ گو، هم حرمت شکن، هم حقیر، هم کوته نظر، هم کینه ورز و هم بی وجدان" همه ی این هم ها باشم و اگه بودم هم از خودم و هم از اون کسایی که اذیت شدن و هم از خدای خودم طلب عفو و بخشش دارم!
  • امیــ ـر هَسـ ـتم

نمیدونم چرا بعضی اوقات انقدر تنگ میشه!

سعی میکنم فراموش کنم اما فراموش کردن کار سختیه! سعی میکنم توی همه چیز خودم رو غرق کنم که بهش حتی یکم هم فکر نکنم!

نمیدونم اصن اینا به درد میخوره یا نه!

نمیدونم من اصن چرا اینجوری شدم! واقعا بیا بشینیم منطقی فکر کنیم دیگه، جواب میده.

خیلی چیزای باطل این دورو بر تو ذهن من هست. حس میکنم واقعا این هم یکی از باطلیاته؟ ولی لامذهب اینجوری که کل زندگی باطله!

آخر این داستان چی میشه!

خیلی جالبه برام!

ولی قشنگیه داستان همیشه به وسطشه! مثه یه تابع درجه دو که ماکزیمم داره!

البته بهتره که این داستان ماکزیمم نداشته باشه مینیمم داشته باشه! که آخرش به بی نهایت مثبت میل کنه!

به قول رضا عطاران : اگه راستشو میگفتی خیلی بهتر بود... واسه یه دروغ کوچیک حالا هی باید دروغ بگی!

آخه میدونید زندگیم شده ریختن همه چی تو خودم! دلم میخواد داد بزنم، یاد بگیرم فریاد کنم!

بگم بابا، ایها الناس...

خدا کنه حس دو طرفه باشه... خدا کنه هیج کسی حس یه طرفه نداشته باشه!

نمیدونم چی قراره پیش بیاد! واسه این که یکم بیشتر بفهمم، واسه این که استبیلیتی زندگیم زیاد شه صبر کردم...

واسه این که یه سری چیزا رو تجربه داشته باشم توش صبر کردم

واسه این که بتونم بهترین باشم صبر کردم!

واسه این که بیشتر بفهمم صبر کردم!

واسه این که بیشتر بفهمیم! واسه این که موقش بشه! واسه این که بچه بازی نشه! واسه این که بابا منم آدمم دیگه اه! هی صبر! ولی...

الانم صبر میکنم!

خدایا خودت صبرشو بهم بده! مثل تا الآن که دادی!

من صبر از خودم نبود، اوستا کریم صبرو بهم داد.

آرامش میگیرم وقتی حسش میکنم!

وقتی حس میکنم آرامش میده بهم!

خیلی وقته نه حس شعر گفتن، نه حس نوشتن نه حس مسئله گفتن دارم...

انقدر پرم که دارم لبریز میشم!

باران

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

بعضیا مودین، بعضیا یکم که بری تو برشون مودین، بعضی هم نشون نمیدن مودین ولی اگه رفتارشون رو نگاه کنی میفهمی!

با توجه به IQ باید از این مدل افراد دوری کرد :|

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

وقتی شب تولدت دسترسی ها رو به خودت می بندی تا ببینی چقدر تلاش میکنن که بهت تبریک بگن بعدش تبریک تولدت رو روی پیج اینستاگرام دوستت میبینی راس ساعت 12 و تو هم فقط برای همین اومدی و  آنلاینی که شاید ته ته اون دلت دوست داشتی یکی این کار رو واست بکنه...

شاید بهترین حسی که میتونی داشته باشیــــــه... یعنی یه حس مهم بودن و این که دوست دارن!

امسال شاید این کار رو کردم که شاید بعضی ها که من رو چند وقته ندیدن و من واسشون مهم نبودم ولی اونا واسه من مهم بودن اون حس مهم بودنشون واسه من از بین نره، راستشو بخواید این دفعه میترسیدم یه سریا یادشون بره، تبریکشون خوب نباشه، کلا اونجوری که من دوس داشتم نباشه! آخه میدونید این یکی دیگه توقعی نیست، این حســـه! این جوریه که تو که به یکی یه ابراز علاقه میکنی تو دوستات دوس داری اونم به همون صورت ابراز علاقه کنه بهت! اصن میدونی این که تپش قلبی داشته باشین با هم دیگه! نمیدونم شاید شما با دوستاتون اینجوری نیستید!

خیلی خودخواهانه این کار رو کردم که خودم ناراحت نشم!

امشب رو هم تا 12 و نیم اینا به درس خوندن ادامه دادم ولی از الآن به بعدش رو میخوام بشینم کتاب های خودم رو بخونم...

خدایا خودت کمکم کن از این به بعد آدم بهتری باشم!


تولدم مبارک :)


  • امیــ ـر هَسـ ـتم

اگه یه راه رفتی و از اول کاملا درست بود بدون یه جای کار اشکال داره :/


پ.ن : توییتر ندارم رو بلاگم توییت میکنم :|

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

حس بدی دارم. مثه این که هیچ موفقیتی کسب نکرده باشی تو زندگی!

مهم اینه بتونی حستو جم کنی ولی...

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

دیگه داریم به کنکور و این موارد خیلی نزدیک می شیم! ماه دی ماهی بود که اونجوری که میخواستم نتونست پیش بره چون خب اتفاقات زیادی توش افتاد!

من هنوز به خودم، ذهنم و حسم اطمینان دارم! :) بزارید بحث رو به قول فرنگیا ( حس نوشترو گرفتی؟ :دی ) رمانتیک نکنیم!

یه مورد جدید که توی نک جمله هام هم خواهم نوشت اینه که یه معلم بهم یاد داد! شاید خیلیا اینو تو زندگیشون شنیده باشن!

ولی واقعا جالبه که هیچکدوممون عمل نمیکنیم بهش

" سرت تو کار خودت باشه، کاری به کار بقیه نداشته باش! " 

خیلی جمله ساده ای به نظر میاد و بیشترمونم فکر میکنیم داریم انجامش میدیم توی زندگیمون اما خب راستش نه! یه لحظه فکر کن!

10 ثانیه چشمات رو ببند و مثل من فکر کن! واقعا میکنیم؟!

واقعا بقیه برامون مهم نیستن؟ بدون این که کار بقیرو نگاه کنیم کاری رو میکنیم؟

الآن اگه تو یه سری جمع منتقد بگم این حرف رو سریع علیه من جبهه ای به وجود میاد که آره با الگو و اسوه و این موارد میتونیم بهتر زندگی کنیم!

اما میدونید بستر حرف من اصلا اسوه و الگو نبود! چشم و هم چشمی های روزانه ی هممون بود! رو راست باشیم با خودمون چقدر کارامون رو حساب بقیست!

الآن که بازم دارم فکر میکنم میبینم یه مورد دیگه هم مقایسه است که از این حرف معلم برداشت میشه! ( سوء برداشت از نثر نشه چون میخوام همون طور که توی ذهنم هست براتون باز کنم دارم به این صورت شرح میدم )

مقایسه نکینم خودمون رو! من که خیلی تو زندگیم این کار رو انجام میدم و شاید علت اصلی این مقایسات هم نشناختن خودمه، دینی دوم دبیرستان درس 1 رو اگه نگاه کنیم که حداقل فکر کنم افرادی که دارن این نوشترو میخونن حتما یک بار خوندنش چون اولین درسه دیگه حتما یک بار خونده شده ( الآن چه ربطی داشت رو نمیدونم ولی خب میخواستم بگم من خوندمو اینم سنده و جایی دارم میگم که یه منبعــــه :) ) البته اصل موضوع این بود که میخواستم بگم از خودشناسی به خداشناسی می رسیم و من هم حتی خداشناسی رو الان نمیخوام بحث کنم میخوام در مورد این بگم که توی زندگیمون اگه مقایسه نکنیم و توانایی های خودمون رو درست بشناسیم میتونیم خوب جلو بریم. به جای این که خودمون رو مقایسه کنیم بهتره همون زمان رو مختص این بکنیم که فکر کنیم ببینیم توی چی چقدریم! اصن من چی کاره ام!

راستش توی این چند وقت این رو که کردم سرمشق زندگیم چه توی درس و چه توی بقیه موارد شاید تغییر چتدانی توی موارد درسی نداشتم اما حتما آرامش فکری بالاتری داشتم!

طولانیه بحثی که تو فکرمه اما فردا صبح آزمون معارف ترم دارم و باید برم اونو بخونم :)


 یا حق

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

کنکور اما...

منم از 2 روز پیش جز کنکوری های سال 94 به حساب میام. خب دیگه این یه توفیق اجباری هست که هر کسی باید توی زندگیش یک بار انجامش بده. چند تا چیز هست که یه خورده داره آزارم میده اونا رو هم دارم سعی میکنم با راه حل های درست حلش کنم که اگه حل نشه باید یه فکرایی براشون بکنم...

هفته ای دو تا سه بار میرم استخر و شنا میکنم تا استقامت بدنیم بره بالا، یه مقدار ورزشم تو خونه صبح ها قصد دارم که بکنم و تغذیه کاملا غیرسالمم رو دارم بیشتر به غذاهای طبیعی تبدیل میکنم... تصمیم دارم چند ماهی دیگه یه دوره خام خواری هم بکنم که اگه خوشم اومد ادامش بدم.

ماه رمضون امسال هم نمیدونم اگه خدا توانش رو بده که روزه میگیرم اگه نشد هم که دیگه...

اما مسئله اصلی درس شده. یکی از مشکلای اصلیم اینه که زیاد پشت هم نمیتونم درس بخونم اما خب همونطوری که میتونم دورو بره 15 ساعت پای کامپیوتر بشینم پس اون رو هم باید  بتونم انجام بدم.

شاید کنکور واسه خیلیا یه چیز تنفر آمیز باشه ولی من همچینم بدم نیومد ازش تو این چند روز. حداقل با هم دیگه داریم کنار میایم فک کنم دوست خوبی هم باشه واسه این یه سال. خب شاید سخت گیر باشه ولی به من که فکر کنم خیلی کمک بکنه. چون تو خیلی چیزا دارم تقویت میشم.

هم از نظر جسمی و هم روحی، شاید چیزی باشه که زیاد دوست نداشته باشم ولی خب دارم یاد میگیرم با چیزایی که دوست ندارم هم باید کنار بیام و ازشون استفاده کنم و لذت ببرم. همینطور دارم یاد میگیرم که باید برنامه منظم داشت و همینطور باید روی یه کار وقت گذاشت حتی اگه علاقه آنچنانی هم بهش نداری تا به هدفت برسی. باید تمرین و تکرار کنی تا همرو با هم داشته باشی. یه حجم زیاد از هر چیزی رو باید داشته باشی.

همین اولش کلی چیزا بهم یاد داده، من دست خطم چون خوب نیست تو سر رسیدم نمینویسم و اینجا سعی میکنم بنویسم چیزایی که یاد میگیرم رو...

شاید تنها چیزی که اذیتم بکنه یه ذره اینه که من همیشه سعی میکردم حال همرو بپرسم ولی الآن وقت نمیشه زیاد چون درگیر درسم بیشتر... البته به فال نیک دارم میگرم اینم که یه مقداری باید توی این روابط هم تجدید نظر بکنم.

شاید نیاز خاصی به من خیلیا نداشته باشن و دیگه وقتی دارم از یه پله بالا میام باید منم رو دلم پا بذارم و منم از اونا بی نیاز بشم. البته شاید نیاز من اونقدرا مبرم نباشه

ولی سخت ترین جنگ با خود آدمه، چون آدم دلش نمیاد یه تیکه از خودش رو بکشه ولی مجبوره...

  • امیــ ـر هَسـ ـتم

قبل از این که لپ تاپم رو روشن کنم و شروع کنم به تایپ میخواستم در مورد کنکور براتون بنویسم اما دیدم یه چیز مهم تر هست که باید بنویسم.


امشب میخوام براتون در مورد یه موضوع بگم که شاید خیلی هاتون باهاش برخورد کرده باشید. میخوام یه ذره شرحش بدم.

آداب معاشرت یکی از مهم ترین عوامل توی شخصیت آدماست اما از اون مهم تر ذات فرد هست. حالا ذات چی هست اصن؟ منظور من از این کلمه چیه؟ میگم خدمتتون.

یعنی این که ما وقتی داریم یه کاری میکنیم به چی فک میکنیم. مثلا من دارم به فرض مثال این نوشترو مینویسم دارم به این فکر میکنم که یه نفر یه روز بیاد بخونه و از تجربه هام استفاده کنه یا این که فقط واسه ارضای ذهنی مینویسم؟

این میشه ذات فرد. این ذات رو حالا میشه از کجا فهمید؟ واسه هر چیزی فرق داره ولی عموما چهارچوب هر چیزی رو که نگاه کنی میشه به ذات اون چیز پی برد اما این یه مقدار تجربه میخواد و باید تجربه فرد بالا بره. حالا این بحث تجربه و ذات و اینا رو من چرا گفتم؟

میخوام اینجا بگم براتون اشتباه رو هر کسی میکنه. هر کسی میتونه یه اشتباه خیلی بزرگ تو زندگیش انجام بده. هر اشتباهی هم قابل بخشش هست. هر چیزی قابل چشم پوشی هست اما اینجا یه تبصره باید بزنیم. میتونید هر چیزی رو ببخشید اما حواستون جمع باشه.

ذاتش چی بود؟ هدف چی بود؟

الآن که این خط رو مینویسم کلی نوشتم و پاک کردم. خلاصه حرفم اینه که یه نفر یه کاری که میکنه میتونه دوباره همون رو انجام بده، هواستون باشه از یه سوراخ دوبار گزیده نشید.

  • امیــ ـر هَسـ ـتم