ساده زیست
اینجا هم جای خوبیه واسه گفتن بعضی حرفا که کسی نباید بشنودشون :)
این چند وقته افراد دورم میگن خیلی آدم بدی شدم. یعنی حس میکنم حس میکنن خیلی آدم سنگ دلیم. شاید واقعا هستم اما جدن منم دلم نمیخواد اینجوری نشون بدم و اصن آدم اینجوری نیستم اما بعضی جاها یه کارایی میکنن که نمیشه ازش چشم پوشی کرد.
مهره ی مار ندارم. کلن کسی نیستم که کسی سمتم جذب بشه. اونایی هم که دورم هستن حس میکنم شاید به زودی برن. آخه به قول یکی از دوستام خیلی زندگی آرومی دارم. به اون چیزی که میخواستم عینه همیشه رسیدم اما یه مقداری باید رو لحن صحبت کردنم کار کنم چون خیلی بعضیارو آزار میده.
همینطور بعضی آدما رو باید شیفت دیلیت کنم.
امسال یکی از سال های مهم زندگیم خواهد بود. پر از استرس کاذب . سخته که بخوام تصوراتمو از امسال روی کاغذ بکشم اما خیلی قاطی پاطین. خیلی خیلی.
یه سری از افراد که مهم بودن یه روزی واسم هم الان فک میکنن من خیلی بدم که دیگه کاری باهاشون ندارم. اما من هیچ موقع کسی که اومده ازم عذر خواهی کردرو رد نکردم... همیشه هم با همه سعی کردم خوب باشم. یه مقدار برخورد هام تند هست اما ...
نمیدونم واقعا چرا اینا از من انقدر ناراحتن.
یه سریارو هم که کلن گذاشتم کنار. حرکاتشون واقعا اذیت می کرد منو. امیدوارم همه چی تو امسال خوب باشه.
یه مقدار هم خودمو محدود کردم که به محدودیت ها عادت کنم.
یه کار راحت به عنوان درس خوندن هم میخوام بکنم که واقعا استراحت ذهنی داشته باشم حدود یه سال و نیم تا بعدش دوباره تصمیم بگیریم...
- ۹۲/۱۲/۲۶